اهــــالی آسمــــان

هنـــوز براے شــهید شــــدن فـــرصت هست، دل را بــــاید پـــاک کرد. 【 【 امام خـــامنـہ اے 】 】

اهــــالی آسمــــان

هنـــوز براے شــهید شــــدن فـــرصت هست، دل را بــــاید پـــاک کرد. 【 【 امام خـــامنـہ اے 】 】

اهــــالی آسمــــان

وقتی حوصله ات سر میرود

چه لحظه قشنگی است

وقتی با خود فکر میکنی امام زمان(عج) هم مانند تو روزه است

وقتی لای قرآن را باز میکنی

چه لحظه عجیبی است

وقتی فکر میکنی حسیـن(ع) هم بالای نی همیـن قرآن را می خواند

کاش در این روزها وقتی لیست روزه گیران را امام زمان مرور می کنید

برای چند ثانیه هم که شده روی اسم مـن مکثی کند ... کاش

••●! ❤ چه آرزویی دارد این دلـ م ❤ !●••

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندها
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

۳۱
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیم

*اولین وصیت نامه شهید همت:

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت.مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از
  • اهــــالے آسمــــان
۳۱
شهریور

بسم الرب شهدا و الصدیقین .....

سلام دوستان به مناسبت شروع هفته دفاع مقدس میخوام چند تا کتاب معرفی کنم که

خیـــــــــــــــلی جالبن و دوم اینکه هر روز میخوام یه خاطره جالب از یک شهید بگم که یادشون زنده بشه شایدم چند تا وصیت نامه از شهدا گذاشتم

 کتاب اول :

نام :حکایت زمستان

نویسنده : سعید عاکف ( نویسنده دفاع مقدس )

نوبت چاپ : چاپ هفتم

ناشر: انتشارات ملک اعظم

پست الکترونیک:molkeaazam@hotmail.com

وب سایت www.molkeaazam.com

تلفن نویسنده :09151133947

قسمتی از کتاب :

.... کم کم که چشم هایم را باز کردم فهمیدم دارد همان بلایی سرم می آید که سر بعضی از بچه های دیگر هم آمده بود ،من و چند نفر دیگر را انداخته بودند توی یک گودال .احساس کردم یک لودر  آماده است رویمان خاک بریزد. در آخرین لحظه خاطرم هست که فقط دستم را بلند کردم و آهسته گفتم : یا اباالفضل العباس (علیه السلام )

یک آن در حالت خواب و بیداری دیدم آقایی با هیبت و نورانی و با ردایی بر دوش و سوار بر یک اسب آمدند لب گودال .شال زیبایی دور کمرشان بسته بودند که یک سر آن آویزان بودطوری روی اسب خم شدند که سر شال آمد پایین در آخرین لحظه شال را گرفتم و .....

  • اهــــالے آسمــــان
۳۰
شهریور

به نام مهربان ترین مهربانان....

خدای من! چطور صدات کنم که من، منم و چطور ازت نا امید بشم که تو، تویی؟

 خدای من! وقتی ازت چیزی نخواستم، بهم دادی چه کسی را می تونم پیدا کنم که ازش چیزی بخوام و بهم بده؟

خدای من! وقتی صدات نزدم، جوابم و دادی چه کسی را می تونم پیدا کنم که صداش کنم و جوابم و بده؟

خدای من! اون موقعی که پیشت نیومدم و زاری نکردم، به من رحم کردی چه کسی را می تونم پیدا کنم که پیشش ضجه بزنم و بهم رحم کنه ؟

خدای من! پس همونطور که دریا رو برای حضرت موسی علیه السلام شکافتی و نجاتش دادی ازت می خوام که بر پیامبر و خاندانش درود بفرستی، و منو از این وضعیتی که توش گیر کردم نجات بدی و زود زود، یه گشایشی تو کارام بندازی که تمومی نداشته باشه قسمت می دم به بخشش و مهربونیت،

الهی بیاموز تا معرفت بدانیم و چراغی بر افروز تا در تاریکی نمانیم
!ای سر تو بر سینه هر صاحب راز
!پیوسته در رحمت تو بر همه باز
!هر کسی که به در گاه تو آید به نیاز
!محروم زدرگاه تو کی آید باز
!الهی آخر تو یکتایی و بی همتایی ، قیومی و توانا
!بر همه چیز دانایی در همه حال بینایی از عیب مصفایی
!از شریک مبرایی و اصل هر دوایی
!الهی در جلال رحمانی و در کمال سبحانی

الهی اگر طاعت بسی نداریم در دو جهان جز تو کسی نداریم!
نه محتاج مکانی نه آرزو مند زمانی!
نه کس به تو ماند ... نه تو به کس مانی!
پیداست که در میان جانی!
بلکه جان زنده به چیز یست که تو آنی!
الهی به در گاهت آمده ام بنده وار!

  • اهــــالے آسمــــان
۳۰
شهریور

به نام حضرت دوست ...... 

چهل روزی میشد که مینا فارغ شده بود. درحالی که داشت به بچه شیر میداد به فکر فرو رفت وبه یاد چندین سال پیش افتاد.

با پدرام در دانشگاه آشنا شده وازدواج کرده بودند، ولی بعد از هشت سال هنوز صاحب بچه نشده بودند واو مدام به همسرش اصرار می کرد که از پرورشگاه بچه ای را قبول کنند ولی پدرام زیر بار نمی رفت تا این که یک روز پدرام از شرکت به او زنگ زد وگفت که یکی از دوستانش نوزادی از بستگانش را برای آنها در نظر گرفته است که پدر ومادرش در تصادف کشته شده اند وخانواده اش می خواهند آن را به بهزیستی بسپرند.

با دیدن نوزاد محبتش دردل آنها افتاده بود واو را به فرزندی قبول کردند.

اسمش را خداداد گذاشتند. 4سال بعد از آمدن خداداد مینا هم حامله شده بود وپدرام کم کم ساز مخالفت با خداداد را شروع کرده بود تا جایی که با به دنیا آمدن بچه، او را به پرورشگاه برگرداند و...

در حالی که مینا غرق در افکارش بود ناگهان احساس کرد که بدن بچه داغ وصورتش مانند لبو قرمز شده است لحظه ای درنگ نکرد وهمراه پدرام بچه را به بیمارستان بردند.

دکتر در حالی که جواب آزمایش را نگاه می کرد گفت: متاسفانه پسر شما سرطان خون داره.

با شنیدن این حرف پدرام از ته دلش گریست وبه یاد خداداد افتاد ودر دل با خدای خود صحبت کرد (( خدایا نذر می کنم اگر فرزندم را شفا بدی با پسرم وخداداد ببرمشون پابوس امام رضا ... خدایا بهت قول میدم که دوباره خداداد را بیارم پیش خودمان و...))

در همین لحظه دکتر با صدای بلند گفت:آقا با شما هستم فامیلیتون چی بود؟

ـــ خادمی

دکتردر حالی که جواب های آزمایش را نگاه می کرد گفت: خیلی معذرت می خواهم گویا جواب آزمایش بچه شما با نوزاد دیگه که فامیلیش خادم بود اشتباه شده. نوزاد شما فقط یک تب معمولی داره.

پدرام با خوشحالی فرزندش ومینا را سوار ماشین کرد و بسوی خانه برگشت در بین راه به همه چیز فکر می کرد جز به خداداد ... وبه نذرش...

 

* * *

حتما با خودتون میگید عجب آدمی ... بوده!

هر کدومتون نظر خودتون و دارید.

ولی چیزی که هست مطمئنا همه شما با کاری که پدرام کرد مخالفید.

واز اون مهمتر به خاطر این که قراری را با خدا گذاشت و سپس اون را زیر پا گذاشت پدرام را سرزنش می کنید!

ولی نکته جالب این جاست که ما خودمان نیز از این قرارها با خدا زیاد گذاشتیم وبعد فراموشش کردیم.

قبول ندارید؟

یه کم فکر کنید حتما یادتون میاد......

 

  • اهــــالے آسمــــان
۲۸
شهریور

بسم الرب المهدی...

تا حالا شده احساس کنین تو خلا هستین و هر چی حرکت میکنین فقط دارین درجا میزنین البته در جا که نه شاید دارین ازش دور میشین دور تر و دورتر ... دلیلش چیه ؟ خودتی یا خودش ؟ اون حرکت کرده یا تو ایستادی ؟ تحرک داری یا عدم تحرک ؟ میگن هر کی توی یه موقعیت بونه و حرکت نکنه مرده ایست زنده . حالا تو مردی یا زنده ای ؟ فکر کن .... اگه ایستادی هر لحظه ازش دور تر میشی چون این جهان و پدیده هاش و اون جهان همش در حال حرکتن و اگر ایستادی دور میشی و دور تر .... یه سئوال دیگه هم دارم بچه ها ( حتما باخودتون میگین انگار اومدیم وبلاگ 20 سئوالی بابا این دختره دیوونه است ) تا به حال چند بار مرگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از عمق وجودتون حس کردین یا به قول معلم فیزیکمون لمس کردین ؟ تنهایی موقع جون کندن چی ؟ بعدش موقع فشار قبر چطور ؟ تا حالا چند بار حس کردین هر لحظه به قعر جهنم نزدیک تر میشین یا داره جاذبه جهنم که به خاطر گناهامون به وجود میاد به درون خودش میکشه و شوق داره ؟ ( مثل مادری که نوزادش بعد از مدت طولانی میبینه ) البته شما که از نس آسمنید و ازتون گناه کردن بعیـــــــــده (!!!!). درسته ؟؟؟؟؟؟!!!!! اما حالا خودم من تا حالا فقط 1 بار واقعا از تاریکی و فشار قبــــــــــــــــــــر واقعا واقعــــــــــــــــــــــــا تــــــرسیــــــــدم ایستاده بودم تقریبا وسط اتاقم .تمام چراغ ها یک دفعه خاموش شد حیاط و همسایه ها هم . شب بود از نیمه گذشته بود اما من بیدار بودم تاریکی محض شد و تنها چیزی که دیده میشد تاریکی بود و تاریکی و تاریکی .... وجودم مملو از ترس و وحشت شد میگن قبر همینه (به جون خودم و خدام که عزیز تریبنمه تجربه ندارم اگه تجربه دارین بگین منم استفاده کنم خوشحال میشم ) حالا یکم یه کوشولوبه خاطر خودش فکر کن .... فقط 5 ثانیه .... 1..... 2..... 3..... 4..... 5.... قبر تو هم تاریکه یا مثل خورشد خانم ( ابرو کمون ، چشم عسلی .... مثل این جو گیر ها و جو زده ها !!!!!! ) مملو از نوره ؟؟؟؟! مال من .... تاریکه تاریک تاریک و حتی از تاریک هم تاریک تره... و همه ما پس از مرگ تنها ترین تنهاترینیم اما حضرت دوست پیشمونه ! و اما دعای امروز من : خدایـــــــــــــــــــا ! ای انیس تنهایان و ای پناه بی پناهان در زمان تنهایی مان در این دنیای خاکی ، حین و پس از مرگ و تو انیس و پناهگاهمان باش و مارا در آغوش گرمت پناه ده . آمین یا رب العالمین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی 1 : این متن دلنوشته ام هست و درد ودلم با خدا و دعای تقریبا هر روزم هم آخرشه

 پاورقی 2 : دوستای عزیزم منتظر نظر های خوبتون درمورد قلمم و وبلاگم و نظراتتون برای پیشرفت بهبود قلم و وبلاگم هستم

 پاورقی 3 :موفق باشید یا علی التماس دعای فــــــــــــراوان از همه دوستای آسمونیم دارم .

پاورقی 4 : برین دیگه بسه بابا دیوونم کردین اونم از دوستای عزیزم (!!!!!) اونم از شما خداحافظ دیگه !!!! به قول دوستم منو با خداحافظی خوشحال کنین ( خداحافظی از وبلاگم نه از این متنم !!!!!!!!!!!!! ) خدانگه دارتون

  • اهــــالے آسمــــان