به نام خداوند افریننده طبیعت..
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد جاذبه ی زمین را کشف کرد.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد گفت: چقدر بد شانس هستم!
و آنجا را ترک کرد.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد ، سیب را نقاشی کرد.
سیبی از درخنی بر سر مردی افتاد، آن مرد سیب را با لذت خورد.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد عصاره ی شفابخشی از آن
ساخت و معجزه ی طب را آشکار کرد.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد گفت: این توطئه دشمن است!
و درخت را قطع کرد.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد سیب را گذاشت برای روز مبادا.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد به ذرات دل سیب سفر کرد و
فلسفه جهان رااز پیوند ذرات آن یافت.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد سیب را خاک کرد تا نگاه بدبینانه ی
دیگران، سیب را پژمرده نکند.
سیبی از درختی بر سر مردی افتاد، آن مرد شعری گفت: زندگی ، یک سیب است.
پس بیا بنگریم چگونه به مشکلاتمان نه چگونه به اتفاقات و حکمت های خداوند در زندگیمان مینگریم ...
