Title-less
عاشق هم شدی مثل "زلیخـــا"سمج باش... آنقدر رسوا بازی دربیاور تا خدا خودش پا درمیانی کند...!!
سال هاست دارم حساب می کنم، چگونه من به اضافه ” تو “، شد من؟!! یا ایها العزیز
همنشین از همنشین رنگ می گیرد ؛ خوشا آنکه با تو همنشین است...
من خدا می خوانم در سجودی بی رنگ،، رنگ شب بو به سجودم بارید،، یاسها رنگ خدا می دانند مست مستم امشب ره میخانه کجاست؟
دست من گیر که این دست همان است که من ، بارها از غم هجران تو بر سر زده ام...
ز بچگی بهمون میگفتن از کسی نتـرس، فقـــط از خــــدا بتـرس در حالــی که باید می گفتن از همـــه بترس، به جــــــز خــــدا ...!
تو همچون مادرت گمنام هستی....
«کمیل» و «حمله» و «لبخند»، «گریه»
درونِ کوله: عشق و چند گریه
دوبیتی مانْد و صد چشمانتظاری
شهیدان برنمیگردند... گریه!
نوشته توی عکس :
تو رو خدا نجاتمون بدین، تو رو خدا ... شرمنده ایم !!
دلم به وسعت مهربانیت گرفته
ای بیدار همیشگے
ای احد!
دستم بگیر که زمین با همه وسعتش برایم تنگ است...
- ۹۱/۰۵/۱۱