Title-less
داداشش شهید میشه،
تو بیسیم میگن لااقل جنازه داداشتو برگردون عقب
میگه: اینجا پر از داداشای منه! کدومشونو برگردونم؟
اون ترکه بعداً به داداشای شهیدش ملحق شد!
آره، این بار جوک نبود!
به یاد همه داداش هایی که رفتن
به یاد مهدی و حمید باکری
صلوات
فردی میشناختم که چشم نداشت، دست و پا هم نداشت.
مرتب میگفت:الحمدلله!
گفتم: آقا تو چه داری که الحمدلله میگویی؟ نه چشم داری. نه دست داری. نه پا داری. یک تکه گوشت فلج!
گفت: هرکس به من نگاه میکند میگوید: الحمدلله رب العالمین. پس من وسیله
شدم و رابطه شدم بین مخلوق و خالق. مخلوقهای غافل، به من نگاه میکنند، از
غفلت در میآیند و الحمدلله میگویند. پس من واسطهی فیض شدم.
نگاهم کرد و گفت : حاجی دوباره دارن شهید میارن ! بعد با یه لحنی گفت : یه استخون و یه پلاک بی نشان !!!
یاد حرف پدر شهیدی افتادم که وقتی پسرشو آوردن ، ترازوی اشپزخونه رو گذاشت ، و وزن کرد ،..
3کیلو و ۵۰۰ گرم بود . رو کرد به مادر شهید و گفت حاج خانوم غصه نخوریا .
دقیقا همون وزنیه که بدنیا اومد . بی کم و کاستی !!!
آیا می دانید ...
... که مهریه همسر شهید زنگ ابادی یک سری کامل از کتابهای شهید مطهری (ره) بوده است؟!
... که شهیدان پوراکبر ، یعقوبی و جعفری آنچنان تکه تکه شدند که کل بدنشان در یک چفیه جا شد؟!
... که شهید زندیه دعای کمیل را در حالت سجده می خواند؟!
... که شهید دهنوی دعای ندبه را از حفظ و در حال پیاده روی در لشکر می خواند؟!
فرشته از شیطان پرسید : قوی ترین سلاح تو برای فریفتن انسان ها
چیست ؟
شیطان گفت به آنها می کویم : هنوز فرصت هست .
شیطان پرسید : قدرتمند ترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسان ها
چیست ؟
فرشته گفت : به آنها می گویم : هنوز فرصت هست .
قـــــــــــوی ترین فیــــــــلتر شکــــــــــن ، دانلود رایـــــــــگـان
با این فیلتر شکن می شه تمام پرده های ظلمانی که با گناه پدید اومده رواز بین برد!!!
راستی مشتری این فیلترشکن بیشتره یا اون ؟؟؟
من که میگم این[!]، چون فکر میکنم خوب توی سایت ها و وبلاگ ها تبلیغ نشده!!! والا کدوم اشرف مخلوقاتی رو پیدا میکنید که عاشق سیر و سلوک تو آسمون ها نیست و دلش می خواد افسارش دست شیطان رجیم باشه؟!!!
پسری فوق العاده با مزه و دوست داشتنی بود. بهش می گفتند: آدم آهنی
جای سالم در بدنش نداشت ؛ آبکش به تمام معنا! آن قدر طی سال های جنگ تیر و ترکش خورد که «کلکسیون تیر و ترکش» شده بود.
از آن بچه هایی بود که راستی راستی قطب نما را منحرف می کنند .
دست به هر جای بدنش که می گذاشتی جای زخم و جراحتی کهنه و یا تازه بود .
اگر کسی نمی دانست و کمی محکم جای زخمش را فشار می داد و دردش می آمد، نمی گفت مثلاً آخ دردم آمد، فشار نده،بلکه با ملاحت خاصی اسم عملیاتی را به زبان می آورد که آن زخم و جراحت احتمالاً مربوط به آن بود ؛
مثلاً کتف راستش را اگر کسی محکم می گرفت ، می گفت، آخ، بیت المقدس ؛
اگر کمی پایین ترش را دست می زد می گفت:
آخ ، والفجر مقدماتی یا آخ ، فتح المبین یا آخ کربلای 5 و همین طور تا آخر.
بچه ها هم عمداً اذیتش می کردند و صدایش را در می آوردند تا تقویم عملیات را مرور کنند !
نه لکه ای بـر پیـرهنم افتـاده
نـه نـام وطن از دهنم افتـاده
وقتی که پـلاک را گرفتم دیدم
خـون پـدرم بـه گردنم افتاده
«عباس صادقی زرینی»
- ۹۱/۰۷/۱۱