من ففط تو را می خواهــــــــــــــــم ...
خدایا هیچ چیز در این زمین خاکی را نمی خواهم...
تنها تو را میخواهم...تنها تو...
چقدر بندگانت راحت دل میشکنند...
چقدر راحت حرف میزنن و میگذرند..
مهربانترین من:
تنها در آغوش تو، تنها با یاد تو، با صدا کردنت آرامش میگیرم...
ای تنها یاور من، ای آرامش مطلق دستانم را رها مکن..مرا به آسمانت ببر...
ذهنم تنها با یاد تو خیال انگیز میشود..
تنها با فکر تو در رویایی مبهم و زیبا فرو میروم...
در جواب حرف هایم،غم هایم فقط سکوت میکنی...اما قلبم پر از جواب های گرمت میشود..
سکوتت گرمایی وصف نشدنی دارد...عجیب و زیبا...
مثل کودکی در آغوش مادر،در آغوشت آرام میگیرم....
قلبم را پر از امید میکنی....
در این دنیا همه خردت می کنند... تمام وجودت را له میکند..
اما تو این جور نیستی... تو مرا به طرف خودت میکشی حتی اگر بدترین باشم..
گاهی تنها با کاغذ و قلمی با تو حرف میزنم...اما به اندازه ی دنیا آرام میشوم..
اشک هایم دانه دانه به روی صورتم میریزد... تا به حال هیچکس نپرسید برای چیست...(!)
اما تو مرا به سمت خودت میکشی ... دستانم را به روی کاغذ میبری ! آنقدر مینویسم که ....
وای چه حس قشنگی....
اما چقدر این دنیا با آدم های فراموشکار ادامه دارد ؟؟
نمیدانم...
خدایا مرا از آغوشت هیچ وقت رها مکن...دنیا سرد است....
من گرمای تو را میخواهم...
....
- ۹۰/۰۷/۱۴
الهی
الهی لا تکلنی الیس نفسی طرفه عینا ابدا
خدایا یک چشم به هم زدن منو به خودم وامگذار