بار الهی ......
سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم ...
تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم ...
می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت راسپاس گویم ..
به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم ...
و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم…
چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست...
چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یادت…
پروردگارا !
دستان دعایم را به عرش الهیت برسان ،
دلم را به حلاوت دوستیت
و چشمان باران زده ام رابه دیدارت نورانی گردان .
++ موقع نمازش که می شد، فرشته چپ و راست، عزا می گرفتند که چه کنند؛
««إیاک نعبد» را جزء حرفهای خوبش بنویسند یا جزء دروغهایش!..؟
نمی فهمم
وقتی به نماز می ایستم
من ، تو را می خوانم… ؟!
یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد