چرا آقایون زود پسر خاله می شوند.؟؟
مرزبندی
حالا این مرزبندی بر چه اساسی انجام میشود؟ دقیقا بر اساس رفتاری که داریم. رنگ و نوع پوششی که داریم، نحوه نگاه کردنمان، کلمههایی که استفاده میکنیم؛ هر کدام حاوی پیامی است که به مرد نشان میدهد محدوده شخصی و خط قرمزی که برایش داریم تعریف میکنیم، کجاست. بنابراین محدوده فضای شخصی ما با توجه به رفتارمان، ممکن است کم و زیاد شود.
وقار و متانت در راه رفتن، آرامش و جدیت [و نه خشونت] در حرف زدن، و سنگینی در پوشش، ابهتی بهمان میدهد که به مردها کمتر جرئت جلو آمدن و عبور از خط قرمز را میدهد. به عبارتی آن محدوده شخصیمان را چنان وسیع میکند که عابرین کلاً بیخیال تلاش برای ورود به منطقه ممنوعه میشوند!
«تو» نه؛ «شما»!
یکی از سادهترین چیزهایی که میتواند حصار فضای شخصیمان را بشکند و با سرعت زیادی خط قرمزها را یکییکی و از پی ِ هم از بین ببرد، مفرد کردن فعلها و ضمایر جمع است. یعنی وقتی که «شما» تبدیل بشود به «تو».
به نظر تغییر ساده و بیاهمیتی میآید، اما در عمل، اجازه «تو» گفتن، یعنی اجازه بیش از پیش خودمانی شدن؛ یعنی باز کردن درب حیاطمان به روی مخاطبِ پشت حصار. همین امر ساده، محدوده ورود ممنوع ِ فضای شخصیمان را میشکند و ابهت دخترانهمان را در هم میریزد و طوری سریع عمل میکند که بعد از آن، شنیدن هر حرفی نباید دور از انتظارمان باشد.
رفتار مردها، بازتاب رفتار زنها
نکته جالب توجه، تفاوت رفتار یک شخصیت مذکر با این دو دسته خانم است. کسی که با خانمهای دسته اول -که خط قرمزهای پررنگتری دارند- در نهایت احترام و احتیاط برخورد میکند، با خانمهای دسته دوم بدون هیچ احساس گناهی جور دیگری رفتار میکند.
شاید بعضیها تفاوت رفتار آقایان را منحصر به شخصیت هر مردی بدانند. یعنی به نظر آنها یک مرد ممکن است در برخورد با خانمها جوانب احتیاط را رعایت کند و یکی دیگر ترجیح بدهد راحت برخورد کند. اما توجه به آدمها نشان میدهد که بخش زیادی از تفاوت رفتاری مردها از نحوه رفتار خود خانمها نشئت میگیرد.
در همین فضای مجازی اگر نگاهی به شبکههای اجتماعی بیندازیم، تفاوت عکسالعمل آقایان را در برخورد با دختری که خط قرمزهایش پررنگتر است و وقارش در نوشتن و حرف زدن بیشتر است، با کسی که محدوده ممنوعه خیلی کوچکتری دارد و همه را به حیاط خلوتش راه میدهد، به وضوح قابل تشخیص است. آدمهای دسته دوم، خواسته یا ناخواسته، افراد بیشتری را به محدوده خودشان جذب میکنند.
این موضوع حتی در بین مردهای مذهبی هم -متأسفانه- به وضوح دیده میشود. مذهبیهایی که با خانمهای دسته اول با نهایت احترام برخورد میکنند و نسبت به خط قرمزهای آنها محتاط اند، در برخورد با خانمهای دسته دوم، به راحتی از قواعدی که آنها برایشان تعریف میکنند پیروی میکنند. در حالی که همانطور که از خانمهای مذهبی انتظار میرود بنا بر اصول دینی رفتار کنند، از آقایان مذهبی هم انتظار میرود حریمها را رعایت کنند و در هر شرایطی بر اساس اصول اسلامی از محرمات و مکروهات فاصله بگیرند.
طیف خواستههای سیریناپذیر مردها
شاید اگر بدانیم که هوس مردها سیریناپذیر است و طیف چیزهایی که آنها را ارضا میکند، طیف وسیعی از رفتار و حرکات است، بیشتر مراقب خودمان خواهیم بود. اگر بدانیم که قوه تخیل مردها و تصویر ذهنیشان قوی است، و اگر بدانیم که بعضاً با حرف زدن ِ ساده، یا حتی صرفاً با نفس کشیدن در یک فضای مشترک ارضا میشوند، بیشتر دقت میکنیم و کمتر در مواقع غیرضروری باهاشان روبرو میشویم. یا حتی خیلی از ملاقاتهای به ظاهر ضروری را غیرضروری تشخیص میدهیم.
اینها که میگویم، مربوط به طبیعت مرد است نه مذهب و شرایط او. چیزی نیست که آدم بتواند یک طیف خاص از مردها را -مثلاً مردهای متأهل یا مذهبی را- از آن استثنا کند. این یک چیز طبیعی است که مذهبی و غیرمذهبی نمیشناسد. همان پسرهای خوب مذهبی هم -گرچه دست از پا خطا نکنند- ممکن است در ذهنشان چنین مشغولیتهایی داشته باشند.
مواظب سوءتفاهمات باشیم
اما گاهی در عین حال که مواظب رفتارمان هستیم، ممکن است سوء تفاهمهایی پیش بیاید که طرف مقابل احساس کند رفتار یا صحبتی خاص از طرف ما، به معنای چراغ سبز است و اجازه ورود. این جور وقتها باید به سرعت و با درایت، سوء تفاهم را به بهترین شکل رفع کرد. در وقت رفع سوء تفاهم، باید جدی بود و خجالت را کنار گذاشت. اغلب مواقع، اگر زود اقدام کنیم، یک تذکر کوتاه میتواند کارساز باشد.
- ۹۰/۱۲/۰۹
حکایت من ؛ حکایت کسی است که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت …
دلباختۀ سفر بود ؛ همسفر نداشت …
حکایت کسی است که زجر کشید ، اما ضجه نزد …
زخم داشت و ننالید…
گریه کرد ؛ اما اشک نریخت …
حکایت من ؛ حکایت چوپان بی گله وساربان بی شترست !
حکایت کسی که پر از فریاد بود ، اما سکوت کرد ؛ تا همۀ صداها را بشنود … !!
سلام.از آشنایی با شما خوشبختم.وبلاگ مفید و با محتوایی دارید