بوی فاطمیه از عرش در ملک منتشر میشود...+ خادم الشهدایی که معمولی نبود..!!
بسم الرب شهدا والصدیقین...
دفعه چهارم بود که می رفتم راهیان نور. وقتی بهم گفتن برای بار دوم دارم از خوشحالی بال درآوردم اما...
اما از این سفر خبر نداشتم از این سفری که ...
از همون اول پشیمون شدم همون دقایق اول (به دلایل ناگفتنی)
روز اولی که رسیدیم اهواز با یک کاروان هماهنگ کردیم که برگردم اما رئیس کاروانمون گفت : نـــــــــــــــــــه. هر کاری کردم می گفت :نـــــــــــه!
دیگه با خودشون معامله کردم: اینجا میمونم به شرطی که پذیرایی خوبی ازم بکنید.
مناطق میرفتیم اما نه حسی نه حالی وقتی میگن فقط تشنه مزه آب میفهمه حقیقته آخه منکه تشنه نبودم(اما کاش بودم ... ای کــاش...)
یکی از مناطق بودیم که راویمون گفت: اون زمونا مناطق جنگی ناامن بودو شهرها امن اما حالا شهر ها ناامن شده و مناطق جنگی امن...اینها همه به خاطر اینه که جنگ نرم توی شهرها و افکار مردمه و همچنین اون زمونا هیچ کجا جایی گناه نبود اما الان شهرها...(خودت قصه مفصل بخوان)
نمیدونم این حرف کی بود اما همین حرف برام کافی بود..
" کجایی؟؟؟ برای چی اومدی؟؟؟ چه خبر از گناهات؟؟؟ چند وقته زیر بارشون داری خفه میشی؟؟؟ چرا خودت تفحص نمیکنی از توی این دریایی گناهی که داری توش خفه میشی و غرق؟؟؟"
تلنگر اینجا خورد.حالا دارم دنبال خودم میگردم.وقعا من کجام؟؟؟کجا؟؟؟امسال کجا بودم؟؟؟ چرا دوبار رفتم؟؟؟ یعنی باهام چیکار داشتن که دوبار دعوتم کردن؟؟؟
میگن" گشتم نبود نگرد نیست" اما من میگم "میگردم چون مطمئنم هست"
کجا میگردم نمیدونم اما نا کجا آباد حتما سر میزنم همون جایی که آقام برای فرار از دستم اونجاست و شبا زیر آسمون مهتابیش تا صبح برای گناهام العفو میگه همونی که میگه خدایا به من مهدی ببخشش و اشک میریزه...
توی تفحص شهدا هرکسی راه نمیدن اما امیدوارم من توی تفحص خودم راهم بدن....التماس دعا از همگی...دعا کنید خود گم شدم توی این دنیای شلوغ پیدا کنم البته با کمک او و صاحب الزمانم...
تفحص کار هرکسی نیست کاش من هم جز هرکسی نباشم بلکه خودم باشم....
از معرفی هرکتابی که در این راه کمکم خواهد کرد دریف نکنید...لطفا...
راه شهادت بسته نشده بلکه به معبری تنگ تبدیل شده...
21 سال و 358 روزش بود اصلا نمیشناختمش همین چد روز پیش بعد از اینکه تلنگر زدن خودش نشون داد...از چهرش معرفت میبارید الانم که دارم این مینویسم دارم صداش میشنوم اون صدای قشنگش...
خادم الشهدا بود اما نه یک خادم معمولی ... چرا میگم یک خادم معمولی نبود چون خریدنش...خیلی گرون...گرون تر از اونی که فکرش بکنی....
18/12/1390 پرید یعنی 21 روز پیش آسمونی شد میگن راه شهادت بسته نشده اما به معبری تنگ تبدیل شده یعنی این...
عکسش دیدی؟؟ نه!! چرا؟؟؟ پس صورت نورانی شهید حجت الله رحیمی ببین...
وصیتنامش هم برات میذارم.....
بسم رب الشهداء والصدیقین
هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید
(فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا )
(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد.)
بارالها !...
خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را
خدایا ! بی خوابی های فراوارن را
خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.
خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری .
خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .
خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام .
با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ، عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.
آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم.
خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.
خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده ی آموخته را
معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ...
معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .
الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .
خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.
خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.
خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم .
خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح میدهم .
خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .
بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست .
خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز ، زیرا به عشق شهادت به درب خانه ات می آیم.
پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ، و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن
محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.
بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله گردیده حمایت فرما!
ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده اند.
خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .
خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام .
یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند ، و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود .. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (ع) بود...
پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد .
جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تورا ندارم.
بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.
بارالها ! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می روم.
خدایا ، در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتابان اند.
خدایا ! هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است.
خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.
خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.
صبرمان ده که بسیار عجولیم.
بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است.
کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.
بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.
و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.
دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.
قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.
و قدرتی که در خدمت تو باشد.
پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.
راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو
خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی
وبلاگ شهید کربلایی حجت الله رحیمی
این هم وبلاگ یکی از دوستای شهید : دلنوشته های بی قرار
- ۹۱/۰۱/۱۱
دل تنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
دیگر دلم برای شما پر نمی زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من
عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه های من
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من
اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من