بابی انت و امی زهراجان...
سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۱، ۰۱:۵۱ ب.ظ
بسم رب الزهرا (سلام الله علیها)...
شب عملیات نوجوانی بسیجی بدنبال پیشانی بند می گشت.
گفتم: این همه پیشانی بند اینجاست ، یکی را بردار ، مگه چه فرقی می کنه؟
گفت: بله! ولی من پیشانی بندی می خوام که روش نوشته باشه یا زهرا سلام الله علیها .
گفتم: چرا؟
سرش رو پایین انداخت و گفتـ: آخه من مادر ندارم...
دلـــ نوشتـ: به ابیــ انتــ و امیـــ زهرا جانـــ
دلمـــ یکــ روضهـــ میخواد با فضاییـــ کاملا تاریکـــ مثل چند شبـــ پیش + صدای کسی که با سوز دلشـــ هیـــ میگفتـــ مـــــــــادر... مـــــــــــادر...
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
- ۹۱/۰۱/۲۲
زیبا بود...شنیده بودم...شهیدشد!
خداش رحمت کند!
راستی حالتون خوبه؟بابت تصادف پرسیدم...خدارحم کرد
مراقب خودتون باشید
راستی کوتاه...بروزم
در پناه حق...